مـلا بـرادر و جنـگ خـاواک!

بخش دوم و پایانی/
از آن جا دوباره برگشتم و چون به نزدیک کلوپ جبل‌السراج رسیدم، خواستم تا از حاجی صاحب عبدالقدیر خان خبر بگیرم. برایم گفته شد که تشریف ندارد و به طرف خط جنگ رفته است. منتظر ماندم. حدود نیم ساعت بعد بود که حاجی صاحب تشریف آورد. وقتی از موتر پیاده شد، جعفر … ادامه خواندن مـلا بـرادر و جنـگ خـاواک!